افکار من
اینها که می نویسم فکر باور منه
آورده اند که در بیابان کرمان جماعتی از دزدان در پشت تپه ای جمع شده و خود را مخفی نموده، بمحض اینکه سیاهی کاروانی و نشانه عبور قافله ای را می دیدند ناگهان از پشت تپه بر سرآنان می تاختند و مال و نقدینه آنان را به غارت می برند و هرگاه که سلطان به آن ناحیه برای گرفتن ایشان لشگری می فرستاد، از محل اختفای خود می گریختند و دور می شدند و پس از رفتن دوباره در مکان اول مستقر گشته و باز به غارت و چپاول کالای تجار و اموال رهگذران می پرداختند. سلطان که از تعقیب و دستگیری آنان عاجز شده بود حیله اندیشید، دستور داد مقداری زهر خطرناک از خزانه بیرون آوردند و فرمود قریب یک خروار سیب ممتاز و مرغوب از اصفهان بیاورند و به مأمورین مورد اطمینان خود سفارش کرد با سیخهای نازک خیلی ظریف سیبها را زهر آلود کنند بطرویکه از ظاهر سیب هیچ خراش و علامتی مشاهده نشود. تمام آن یک خروار سیب شاداب و درشت دقیقاً سمی و زهر آلود گردید و به همراهی کاروانی که ناگزیر بودند از آن ناحیه بگذرند سیب ها را فرستاد. اگر گناهی از تو سر زد، در پی آن، کارنیکی انجام بده تا آن را جبران کند. حضرت محمد(ص) آنچه مردم را دانشمند می کند، مطالبی که می خوانند نیست، بلکه چیزهایی است که یاد می گیرند. امام علی(ع) باید مثال هایی که انسان را از مرگ به هراس می اندازد به دور انداخت. افلاطون مردم را در غیب همان گوی که در روی توانی گفت. خواجه عبدالله انصاری اگر پیری نبود، نه کودکی مفهومی داشت و نه جوانی. مهاتما گاندی باقی سخنان را در ادامه مطلب بخوانید...
ادامه مطلب
ادامه مطلب
Power By:
LoxBlog.Com |